گاهی حس میکنم شبیه کرکس شدهام. منتظرم ظهر بشود تا سخنگوی وزارت بهداشت آمار مرگها و مبتلا شدههای جدید به کرونا را بخواند. به عددها نگاه کنم. مقایسهاش کنم با دیروز. سر تکان بدهم. حرص بخورم… تا دوباره فردا از راه برسد و آمارهای تازه…
میترسم به مرگ خو کنیم. آدمها برایمان به عدد تبدیل شوند و یادمان برود که هر انسان فارغ از سن و جنسیت و سواد و مقام، «جان دارد و جان شیرین خوش است».
طرح مهدی احمدیان تلخ و تکاندهنده است. این جمله را احتمالاً خیلی از ما هم دور از چشم بزرگترها گفتهایم. اینکه «کرونا برای مُسنترها خطرناک است».
گیرم که بعدش یک «خدا نکنه» هم اضافه کرده باشیم. اما زهرش را میریزد. میرود به خُورد استخوان مُسنترها که خیلی اوقات ستونهای مرئی و نامرئی زندگی هستند و با همهی زخمهای وجودشان، ما را روی دوش میگیرند و از شط حوادث گذر میدهند. حتی وقتی خودمان خبر نداریم.
میدانم بعضی از بزرگترها مقاومت جانانهای مقابل توصیههای پزشکی میکنند اما یادمان نرود که کلمهها گاهی از گلولهها و ویروسها هم خطرناکترند.